حق را بگو هرچند تلخ باشد...




سکانس اول:
مرد عراقی، پاکتی تمیز از کیفش در می آورد و از جوانی که آشغالهای ریخته شده در مسیر زائران را جارو میکند ملتمسانه میخواهد کمی از خاک زیر پای زائران را جارو کند و برایش در کیسه بریزد.
بعد خاکها را بسته بندی میکند و با احترام در کیفش می گذارد و با همسرش به پیاده روی ادامه میدهد.

سکانس دوم:
باوجود خستگی و تشنگی و گرسنگی، کلی موکب عراقی را رد میکنی به امید یک موکب ایرانی و غذای ایرانی و استشمام کمی بوی وطن، به فلان عمود که میرسی، بنرهای بزرگ و رنگارنگ و تابلوهای پر زرق و برق، حکایت از رسیدن به موکب ایرانی دارد.
از جاده خارج میشوی که ولو شوی داخل یک چادری، زیر سایبانی، چیزی تا کمی استراحت کنی، اما محوطه روباز و پوشیده از قلوه سنگهای درشت، توی ذوقت میزند!
چند سوله هست که شاید بشود در آنها سایه ای پیدا کرد، اما وقتی جای سوزن انداختن نیست روی سکوهای مرطوب و قلوه سنگ ها دراز میکشی به انتظار پایان روضه و شاید غذایی ایرانی.
پس از قریب به یک ساعت، روضه به دعا میرسد و تو آماده میشوی که غذایی بخوری و به مسیرت ادامه دهی، اما ناگهان درب سوله ها بسته میشود و ناهار فقط نصیب کسانی میشود که در داخل روضه بوده اند!
گویا اینجا هم سنت هیئت های وطنی برقرار است و به اصطلاح روضه خوانها، غذای مفتی به کسی نمیدهند و تا اشکت را در نیاورند از غذا خبری نیست!
دلت میگیرد از این بی مهری به زائرین خسته و گرسنه و تشنه!
و همانطور خسته و گرسنه و تشنه، موکب ایرانی را با روضه بی موقع و بنرها و قلوه سنگهایش رها میکنی.


سکانس سوم:
در تاریکی موکب جوانکی هموطن را میبینی که نیم خیز شده و با بالش زیر سرش ور میرود، نزدیکتر میروی، دارد پارگی بالش را میدوزد، پارگی بالش موکب عراقی را!

سخن پایانی:
کاش یاد بگیریم و یاد نگیرند!


 اربعین ۱۳۹۶
@hh_channel


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

filemarket postcf مبلغ جوان ارز دگ کوین iranbooker دانلود مجموعه جدیدتربن ها و بهترین ها CASPIAN CYCLING مطالب اینترنتی personalhygiene تعمیرات لوازم خانه